باغی قدیمی با دیوارهای آجری و در چوبی. ابتدای هر قسمت با شنیده شدن کلمه جادویی «عجی مجی لاترجی» با صدای گرم ابوالحسن تهامی نژاد (نریتور کارتون) در باغ بازمی شد وما وارد ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻗﺼﻪﻫﺎﯼ ﻣﺴﺤﻮﺭﮐﻨﻨﺪﻩ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﻍ می شدیم.
کد خبر: ۱۳۷۷۰۷۲
نویسنده مریم فلاح
تعداد بازدید : 195

دراین باغچه، انسان ها وحیوانات هم اسم سبزیجات بودند. مثلا اسم شیر خجالتی داستان جعفری بود. من عاشق شوید بودم، فراوان. همان سگ عجول قصه که دنبال دمش می گشت و حسابی گیج می شد.«من شویدم. سگ زبلم .تاکی بدوم دنبال دمم.» نعنا را یادتان می آید،او صاحب باغ و رزمری همسرش بود.برگ بو،باغبان و گل گندم، پلیس باغ بودند.خانم پیاز که مرتبا گریه می کرد ده تا فرزند پیازچه داشت که معلم نداشتند وآقای پیاز مجبور بود به آنها درس دهد. مریم گلی(جغد)را دیگر نگو، زبانش کوتاه بود ومی گفت: «منم،میم گلی».

مرتاضی هندی، دیگرشخصیت جالب کارتون روی تخت خواب میخ دار می خوابید و روزگارش را با مارها سر می کرد. این کارتون محصول سال1968است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها